- وصله کردن
- وژمگیدن پرگاله کردن پینه زدن، یا وصله کردن شکم. ته بندی غذا خوردن خوردن مقدار کمی نان و خوراک یا تنقل برای کاستن از شدت گرسنگی
معنی وصله کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زنا شویی کردن پیوند بستن ازدواج کردن
ویله زدن: (ببالا بر آمد جهانجوی مرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد)، ناله کردن
اپیوختن پیوستن پیوند دادن کرواییدن کلواییدن پیونددادن پیوستن مقابل فصل جدا کردن: (تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی) (مثنوی)، پیوند زدن بدرخت
conectar
enchufar
podłączyć
подключать
підключати
inpluggen
einstecken
brancher
collegare
जोड़ना
লাগানো
(SWAHILI)unganisha
menyambung
تازیدن، تاختن
اختصاص دادن
آبله بر آوردن
شتاب کردن
پیمان بستن
دگر زبان کردن برگرداندن مکالمه فیلم از زبانی بزبان دیگر بطوری که صداها منطبق با حرکت لبهای هنر پیشگان اصلی باشد
حمله آوردن